گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
4 دی» وزير اطلاعات: بيشترين دفاع از حقوق بشر در ايران میشود، هيچ تبعه انگليسی در ايران بازداشت نشده است، ايسنا3 دی» پلمب تنها سازمان غيردولتی مستقل در زمينه دفاع از حقوق بشر، اطلاعيه مطبوعاتی برنامه نظارت بر حمايت مدافعان حقوق بشر 3 دی» شيرين عبادی: بر اساس قانون نياز به مجوز نداريم، راديو فردا 3 دی» انتقاد شديد اتحاديه اروپا از پلمب دفتر کانون مدافعان حقوق بشر، دويچه وله 2 دی» عبدالله مومنی، سخنگوی ادوار تحکيم وحدت: پلمپ دفتر کانون مدافعان حقوق بشر زنگ خطری جدی برای وضعيت حقوق بشر در ايران است، ادوارنيوز
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گروهک؟ مهرانگيز کار، روزسی سالی هست که هرگاه چند انسان با نظرات مشترک کنار هم نشسته اند تا برای جامعه ای که گرفتار و دردمند است درمانی پيدا کنند يا دست کم عقلهای خود را روی هم بگذارند و به تجزيه تحليل دردها بپردازند، فوراً بر آنها مارک "گروهک" چسبانده اند و همين يک فقره کافی بوده تا درازشان کنند و سقف را روی سرشان ويران سازند. اندکی بررسی در فرهنگ سياسی بعد از انقلاب خود آموزی به دست می دهد که در آن کلماتی که در فرهنگ سياسی پيش از انقلاب بار امنيتی و سياسی نداشته، تبديل به عناوين مجرمانه شده است. راستی چرا "گروهک" عنوان مجرمانه است و برای "گروه" يک چنين ويژگی را به رسميت نشناخته اند؟ حرف "ک" چسبيده به "گروه" از باب تحقير و تصغير به آن اضافه شده يا از باب رواج ادبيات سياسی خاصی که با کاربرد آن عوام را می فريبند؟
اگر "کانون مدافعان حقوق بشر" فقط يک "گروهک" است چرا بايد از آن ترسيد و گروه گروه پليس و لباس شخصی به سوی مکان گردهمايی گروهک اعزام نمود؟ راستی اگر گروهکی بتواند در شصتمين سالروز تصويب اعلاميه جهانی حقوق بشر تعداد سيصد نفر را در آن وانفسايی که از آن خبر داريم دور هم جمع کند تا از حقوق انسانها سخن بگويند، باز هم می شود از آن به نام "گروهک" ياد کرد؟ در سراسر دانشگاه ها و مراکز تحقيقاتی ايالات متحده آمريکا بيش از دو ماه است جلسات متعدد به مناسبت شصتمين سالروز تصويب اعلاميه جهانی حقوق بشر برگزار می شود. صدها بلندگو در اختيار کارشناسان و مردم عادی از هر نژاد و جنس و مليت و انديشه سياسی گذاشته اند تا هر آنچه دل تنگشان می خواهد بگويند و همه را به گوش حکومت برسانند. اين وضعيتی است که درست خط مشی های سياسی آمريکا بخصوص در هشت سال اخير را نشانه گرفته است. هنوز آن حکومتی که در اين جلسات چپ و راست ضربه فنی می شود تا جايی که دانشجويان و مردم عادی بلندگو را درجمع خود می چرخانند و از ضرورت محاکمه دولتمردانش سخن می گويند، قدرت سياسی را به ديگری منتقل نکرده است. همه حاضران حتی مسلمانان و اتباع ديگر کشورها با خيال راحت از شکلهای گوناگون نقض حقوق بشر در آمريکا و يا نقض حقوق بشر در ساير کشورها با مديريت آمريکا سخن می گويند. بعد هم سر آسوده بر بستر می نهند و وجدان انسانی شان که به هنگام از ماجراها پرده بر گرفته آزارشان نمی دهد. اين عملکرد فعالان حقوق بشر در سرزمينی است که سالهاست در فرهنگ سياسی – حکومتی ايران "شيطان بزرگ" ناميده شده و چه بسا پرسشها که در اين جلسات حقوق بشری مثل خنجر در سينه فعالان حقوق بشر ايرانی فرو می رود. آنهايی که به جرم زبان و مرام حقوق بشری، خود و خانواده شان را به صلابه کشيده و آواره کرده اند. خبر هجوم به کانون مدافعان حقوق بشر غير منتظره نبود. سالهاست جماعتی کوچک ستمهای بزرگ روا می دارند و روی شيطان بزرگ را در پاره ای حرکات خود چندان سفيد کرده اند که آمريکا در ايران بسيار کشته مرده دارد و شايد در خود آمريکا، مردم آن قدر شيفته آمريکا نيستند که مثلا در ايران. سياست امنيتی ايران تا کنون کدام هدف را دنبال و کدام هدف را تأمين کرده است؟ دشمنی با غرب را؟ مدت سی سال است از دروغگويی مطبوعات غربی برای مردم قصه ها می گويند. اما در يک چشم بر هم زدن يک مقاله پيدا می کنند که مثلاً در آن نوشته شده "کانون مدافعان حقوق بشر از دفتر آقای ديک چينی معاون رئيس جمهور آمريکا پول گرفته تا در جمهوری اسلامی ايجاد تخريب کند." معلوم نيست روزنامه خبر را از کدام زباله دان پيدا کرده اما نظام امنيتی منتقد مطبوعات غرب آن را سند قرار داده است. خط مشی سياست امنيتی به اندازه ای کج و معوج است که فقط دهنيت های عليل آن را باور می کنند. هر گاه ذهن تيز و پرسشگر بوده و هنوز سلولهايش فاسد نشده باشد، در عجب می ماند از اين سياست امنيتی که عملکردش بيشتر به نفع دشمنان فرضی است که خود آن را انتخاب کرده است و اغلب بر محبوبيت آنها می افزايد. انسانهايی که گروه گروه در ديگر کشورها در امر حقوق بشر فعال هستند و تشکلهای قانونی و ثبت شده ای دارند و از هر کس که به آنها پول بدهد پول می گيرند و نام و آدرس کمک کننده را بی ترس از عاقبت کار روی سايتهای اينترنتی خود می گذارند، در فهرست هدفهای امنيتی دولتهای غربی نام و عنوانشان نمی آيد. روشن و بی دغدغه کار می کنند و ضرورتی ندارد خود را لابلای هزار پوشش مخفی سازند. کانون مدافعان حقوق بشر سالهاست نتوانسته خود را به ثبت برساند. علت اين نبوده که اعضا صلاحيت نداشته يا در پيشينه شان نشانه های ضد انقلابی و براندازی مشاهده شده است. هرگز چنين نبوده است. برخی وفاداران صديق انقلاب و جمهوری اسلامی بوده اند. علت اين بوده که می خواهند هرگاه دلشان خواست، کلک تشکل ثبت نشده را بکنند و حمله و هجوم را توجيه کنند. اگر غير از اين بود و به راستی در ايران هر تشکل ثبت نشده قادر به فعاليت نبود، چرا سالها اين تشکل به صورت علنی کار کرده و ناگهان يک شبه "گروهک" شده و علت را ثبت نشدن کانون عنوان کرده اند؟ آيا نظام امنيتی ايران اهل رحم و مداراست؟ چگونه بوده که چند سال دندان سر جگر گذاشته و ناگهان يادش آمده که کانون ثبت قانونی نشده است؟ همه اين يادآوری ها از آن رو ضروری است که تأکيد کنيم "قانون" در ايران ابزاری است برای سرکوب. بدون دليل قانونی به تشکلهای خاصی اجازه ثبت نمی دهند. از طرفی غير مستقيم پيغام پشت پيغام می فرستند که به فعاليت ادامه دهيد. در همان حال انتظار دارند تشکلی که آن را در بيم و اميد نگاهداشته اند، از ترس هجوم و حمله که هر لحظه ممکن است به آن عمل بشود، نگويند بالای چشم حکومت ابرو است. اين بار کور خوانده اند. يادشان رفته است يک سازمان شناخته شده حقوق بشری با يک برنده جايزه صلح نوبل نمی تواند و حق ندارد ثنا گوی دايمی نقض حقوق بشر بشود و همچنين نمی تواند روزی هفت هشت بار از نقض حقوق بشر در آمريکا و اروپا سخن بگويد و آنچه را در جوارش می گذرد ناگفته بگذارد. نمی تواند فقط از زندان گوانتانامو و ابو غريب انتقاد کند و کلمه ای درباره زندانيان شوربختی که در همان نزديکی های محل کانون، در زندانهای ناشناخته و غير قانونی اطراف ميدان ونک و غيره دارند فنا می شوند يا فنا شده اند خبری انتشار ندهد. تازه هرگاه بخواهيم همه مسايل حقوق بشری ايران را در نظر بگيريم، کانون مدافعان حقوق بشر اتفاقاً بسيار با احتياط کار کرده و از ورود به شرح مظلوميت جمعی از قربانيان که نيروهای امنيتی نسبت به آنها بسيار حساسيت دارند به ناچار پرهيز کرده است. اگر پرهيز را شکسته بود، همين اندازه هم دوام نمی آورد. اگر پرهيز را از همان ابتدا شکسته بود، البته محبوب زبانها و قلمهايی می شد که در اين سالها بسيار آن را نواخته اند. اينک تا حدودی می خواست پرهيز ديرينه را بشکند. شکستن پرهيز همان و شکستن در و پنجره و مهر و موم کانون همان. از اين حرفها که بگذريم راستی نمی شود مهر و موم غير قانونی را شکست؟ يادم می آيد اوايل انقلاب دوستی داشتم که وقتی اطلاع پيدا می کرد جايی را افراد مجهول الهويه ای مهر و موم کرده اند به افراد ذينفع ندا می داد فوراً برويد و مهر و موم را بشکنيد. اغلب می ترسيدند و می گفتند طرف ديوانه است و می خواهد برای ما دردسر درست کند. اما چند موردی که دينفع ها سر نترسی داشتند و می خواستند با رفتار غير قانونی برخورد کنند، رفتند مهر و موم را شکستند. آب هم از آب تکان نخورد. البته منظورم اين نيست که مدافعان حقوق بشر راه بيفتند مهر و موم بشکنند. آنها به اندازه ای عاقل هستند که به حرف کسانی که دستی از دور بر آتش دارند گوش نسپارند و حتماً راهی مراجع قانونی برای رفع مهر و موم می شوند. اما منظورم اين است که گاهی هارت و پورت های امنيتی در مقايسه با هزينه های هنگفتی که حاکميت ناچار است برای آن بپردازد، مثل جباب می ترکد. اوائل انقلاب خيلی ها را می گرفتند و بعد که می فهميدند سنبه پر زور است رهايش می کردند و می گفتند "تشابه اسمی بود." اميدواريم اين بار هم در پی رويدادهايی که بی گمان در راه است و پس از ارزيابی هزينه ای که بی گمان حاکميت بايد بابت مهر و موم کانون بپردازد، معلوم بشود خطايی رفته است از نوع تشابه اسمی. در اين صورت دست مريزاد خواهيم گفت به آقای نيک آهنگ کوثر که می داند کليد طلايی برای باز کردن قفل کانون در دست کيست! Copyright: gooya.com 2016
|