advertisement@gooya.com |
|
پيشگفتار
تبعيد وتبعيدی همزاد های عدم تحمل دگرانديشی, و مخالفت سياسی , فرهنگی و عقيدتی اند. اين پديده هاهم سن وسال خدا وانسان اند.! "کتاب های آسمانی", تاريخ افسانه ای و تاريخ حقيقی ی زندگی انسان ها و ملت ها, از روم و يونان باستان گرفته تا جوامع ريز و درشت شرقی راوی انواع تبعيد ها و تبعيديان هستند, از تبعيد يک فرد گرفته تا تبعيد يک گروه و حتی يک ملت.ا
تبعيد, اين از قديمی ترين پديده ها , چندان پيچيده , سخت فهم و غير قابل تعريف نيست, مشخص و روشن است.
تبعيد راندن دگرانديش يا مخالف سياسی, فرهنگی و عقيدتی از محل زندگی اش تعريف شده است. تبعيد می تواند درون مرزهای سياسی و جغرافيايی يک کشور اعمال شود(Internal Exile) و يا تبعيدی به خارج از مرزهای سياسی و جغرافيايی کشورش فرستاده شود(External Exile).تبعيد گاه به طور مستقيم و آشکار با اعمال زور, به عنوان تنبيه(Punishment) از سوی حکومت های خود کامه اعمال می شود, و گاه خطر مرگ, شکنجه و زندان به دليل ادامه ی مبارزه با قدرتی برتر يا خودکامه , فرد يا جمعی را به ناچاربه " خود تبعيدی" ويا " نفی بلد" وا می دارد( Self Exile).(۱)
در چارچوب بحث اين مقاله با اتکا به تعريف ارايه شده تبعيدی کسی ست که به دليل دگرانديشی سياسی , فرهنگی, عقيدتی و قومی, و مخالفت سياسی , فرهنگی و عقيدتی با حکومت اسلامی , زندگی اش در ايران با خطر مرگ , زندان و شکنجه مواجه شده باشد. تبعيدی در تبعيد گاه اش نيز به دگر انديشی و مخالفت اش ادامه می دهد. تبعيدی به دلايل شمرده شده, قادر به بازگشت به ايران نيست.
واژگان حدودا" همسنگی نيز همراه با تبعيد و مترادف آن بکار برده شده است ,که مهاجرت ناگزير( و انواعی از آوارگی) نمونه اند , تبعيد اما بار سياسی , فرهنگی وعقيدتی بيشتری از مترادف های اش حمل می کند.(۲)
مهاجرت داوطلبانه نيز نوعی جابه جايی محل زندگی ست با اين تفاوت که هيچکدم از اجبارهای ذکر شده سبب جابه جايی اين نوع مهاجر نيست . نوجويی , کسب و کار و تحصيل , رفاه بيشتر ,تنوع طلبی وخوش نشينی, برخی از عوامل اين نوع مهاجرت هستند. در ايران اين نوع مهاجرت , به وبژه به اروپا و امريکا , از دوران رژيم محمد رضا شاه گسترش چشمگيری يافت , روندی که پس از انقلاب بهمن پر دامنه تر و گسترده تر شد.
***
تبعيد دگرانديشان و مخالفان سياسی, فرهنگی و عقيدتی در ايران عمری تاريخی دارد.
تاريخ وطن ما, پيش و پس از حمله ی اعراب به ايران, بارها شاهد انواع تبعيدها, مهاجرت های ناگريزوآوارگی در درون و بيرون مرزهای جغرافيايی مان بوده است.(۳) از انقلاب مشروطه به اين سو نيز اين روند ادامه يافته است , وبسياری از دگرانديشان, و مخالفان سياسی و عقيدتی ی حکومت ها تن به تبعيد سپردند, دراين ميان اما محمد رضا شاه مبتکر نوعی تبعيد " متمدنانه " و " آريامهری " نيز بود. او به کسانی که موافق نظرات و رفتار او نبودند, پيام داد بيايند پاسپورت هايشان را بگيرند و از ايران خارج شوند.!
حکومت اسلامی اما به تبعيد ابعاد و وسعتی نمونه وار داد ه است.
درحکومت اسلامی پديده های تبعيد و تبعيدی مترادف و تداعی کننده ی دگرانديشی , سياست, عقيده (ايمان) , فرهنگ و هنر ممنوع اند . تبعيد دگر انديشان و مخالفان به خارج از کشور, در ابعادی ميليونی از دستاورد های " تاريخی" حکومت اسلامی ست. پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷, تشديد اختناق سياسی ,و فشار های اجتماعی, فرهنگی و هنری , مذهبی و قومی سبب شدند تا ميليون ها ايرانی , که عليه چنين اختناقی مبارزه و فعاليت می کردند, برای گريز از مرگ ,زندان,شکنجه , و محروميت های سياسی, فرهنگی وهنری , اجتماعی , مذهبی وقومی ايران را ترک کنند وبرای ادامه ی زندگی و فعاليت هايشان درخارج از مرز های ايران پناهگاهی دست و پا کنند . در اين ميان کوشندگان سياسی , فرهنگ سازان و فرهنگ ورزان و هنرمندان , به ويژه اهل قلم , بخش بزرگی از تبعيديان را شامل شده اند .
در حکومت اسلامی پديده تبعيد مستقيم يا تبعيد با اعمال زور به عنوان تنبيه وجود نداشته و ندارد . حکومت اسلامی ايران به جای تبعيد دگرانديشان و مخالفان , آنان را زندانی , شکنجه و اعدام کرده و می کند. تبعيديان حکومت اسلامی برای رهايی ازخطر زندان , شکنجه ومرگ, وادامه ی فعاليت های سياسی, فرهنگی, عقيدتی و قومی پيش ار آنکه دستگير شوند از ايران گريخته اندو به ناگزير تن به " خود تبعيدی" داده اند.
تبعيد , تبعيدی و ادبيات تبعيد
ويژگی , دامنه و گستره ی پديده های تبعيد و تبعيدی سبب شده است تا اين پديده ها از زوايای مختلف مورد بحث و بررسی قرار گيرند(۴). در اين مقاله به اختصار به اين پديده هادر حوزه ی فرهنگ و هنر, به ويژه ادبيات تبعيد پرداخته می شود, و به نظرها و ديدگاه های اهل قلم حکومتی , اهل قلم داخل کشور , اهل قلم مهاجر( مهاجر داوطلب) , و اهل قلم تبعيدی نسبت به تبعيديان و ادبيات تبعيد اشاره می شود.
۱ - نظرها و ديد گاه های اهل قلم وابسته به حکومت اسلامی در رابطه با تبعيد و اهل قلم تبعيدی روشن است. نفی وجود چنين پديده هايی نخستين واکنش اهل قلم حکومتی ست . در نگاه اين جماعت در حکومت اسلامی چيزی بنام تبعيد وجود ندارد و اهل قلم تبعيدی مشتی مجرم سياسی و فرهنگی هستند که فعاليت های شان در خارج از ايران نه تنها فاقد ارزش ,بل که در خدمت استکبار جهانی قرار دارند. اهل قلم حکومتی دردروغ پردازی , تهديد, اتهام زنی, ارعاب و حتا تحريک و ياری رساندن به تدارک قتل اهل قلم تبعيدی نقش ايفا کرده اند( قتل شاعر وخواننده گرانقدر فريدون فرخزاد , وروز نامه نگار بتعيدی رضا مظلومان – کوروش آريا منش - دو نمونه است) . اظهار نظر ها و خط دادن های حسين شريعتمداری,يوسفعلی مير شکاک, مهدی جباری ,مهدی نصيری , مهدی رستگار , احمد عزيزی, عباس سليمی نمين, شمس آل احمد و..... و ديگر نويسندگان روزنامه های کيهان, جمهوری اسلامی, شلمچه, جبهه و... و برنامه سازان برنامه های راديويی و تلويزيونی سراب ,چراغ ,هويت ( همچون سعيد امامی) و اعضای " انجمن قلم حزب الله " و.... مشتی ازهمين دست از قلم به دستان حکومتی هستند . اين مجموعه در خارج از کشور نيز نشريات ( کيهان هوايی و...) و برناهه های راديويی و تلويزيونی و تشکل های شان را برای پيشبرد وظايف گفته شده راه اندازی کردند.
در کنار اهل قلم حکومتی ی بنياد گرا ,جماعتی از اهل قلم اصلاح طلب نيز ,که بتدريج تن به مهاجرت داوطلبانه ( و برخی مهاجرت ناگزير) دادند با راه اندازی تارنما و راديو , در برخورد با تبعيد وتبعيدی و اهل قلم تبعيدی , بخشی از وظايف اشاره شده را به سياقی ديگر پيش می برند.( به اين موضوع در جای ديگر پرداخته خواهد شد).
۲- در ميان فرهنگ سازان , فرهنگ ورزان و هنر مندان مستقل در داخل کشور, به ويژه اهل قلم , دو نظر و ديدگاه در باره تبعيد و تبيعدی وجود داشته و دارد. بخش کوچکی از اينان نگاهی واقع بينانه و سنجيده به اين دو پديده داشته اند , اين بخش ضمن مسيول دانستن حکومت اسلامی به عنوان عامل بروز پديده ی تبعيد و تبعيدی طی ۲۸ سال گذشته , تلاش ها و دستاوردهای فرهنگی وهنری تبعيديان را مطالعه , بررسی , نقد و معرفی کرده اند , دستاوردهايی که پاره ای از فرهنگ و هنر ميهنمان می دانند. برای نمونه:
اميرحسن چهل تن در زمره ی نخستين کسانی بود که در مجله آدينه در باره آثار اهل قلم در خارج کشور نوشت :" همه اين آثار در همين خانه ريشه دارند. سخن همه اغلب از اينجاست و سر انجام دير يا زود تاثيرات خود را در جريان ادبی در ايران نيز به جا خواهد گذاشت"(۵)
محمود دولت آبادی نيز نگاهی اميد ساز به ادبيات تبعيد داشته است : " بدون شک از ميان انبوه شعر و داستان هايی که نويسندگان و شعرای ما در خارج از کشور می نويسند, و حتی ما اهل قلم همه شان را نمی شناسيم , آثار درخشانی ظهور خواهد کرد.(۶)
احمد شاملو پس از يک مصاحبه جنجالی و اظهار نظر سوال برانگيز پيرامون مهاجرت به خارج از کشور در مصاحبه های ديگرش ضمن تلاش در تصحيح و تدقيق نظر خود , به وضع فرهنگی ايرانيان تبعيدی و مهاجر به خارج از کشور نگاهی نقادانه داشت :".... شاعران و نويسندگان کوشايی را هم در اروپا وامريکا و از نزديک و دور شناختم که پاره يی شان سخت نويد دهنده و اميد وار کننده اند و پاره ای اين مرحله را پشت سر گذاشته اند. اگر اسمی نمی برم برای جلو گيری از هفتاد من کاعذ شدن گفت و گو است.."(۷)
سيمين بهبهانی(۸) و شمس لنگرودی (۹) نيز ضمن معرفی و ارزشمند دانستن بسياری از آثار تبعيديان, از فعاليت فرهنگی و هنری تبعيديان به نيکی ياد کرده اند.
حسن ميرعابدينی نيز چند صفحه ای از جلد سوم , از مجموعه ی سه جلدی " صد سال داستان نويسی ايران" ,را به موضوع مهاجرت و " ادبيات خارج از کشور" اختصاص داده است. مير عابدينی ضمن اشاره به رمان " دال" از گلابدره ای ," ثريا در اغما" از اسماعيل فصيح و داستان کوتاهی ازنويسنده ی تبعيدی, نسيم خاکسار(سگی زير باران , آدينه ۱۳۷۰), به نام های برخی از اهل قلم تبعيدی نيز اشاره کرده است.(۱۰)
سوی ديگر, برخی از اهالی قلم و هنرمندان در داخل کشور اما , غير واقعی, نسنجيده و " روانشناسانه " با تبعيد و تبعيديان , و عملکرد و آثارقلمی شان برخورد کرده و می کنند.
۳- بخشی از فرهنگ سازان و فرهنگ ورزان و هنرمندان اهل قلم, که داوطلبانه به خارج از کشور مهاجرت کرده اند نيز پيرامون تبعيد و تبعيديان و ادبيات تبعيد اظهار نظر کرده اند. اين مجموعه که برای نوجويی , کسب و کار و تحصيل , تنوع طلبی و خوش نشينی به خارج از ايران سفر کرده اند , به کار فرهنگی و هنری نيز پرداخته اند . فرهيختگان و اهل قلم اين طيف از مهاجرين, ادبيات مهاجرت را پديد آورده اند.
۴- فرهنگ سازان , فرهنگ ورزان و هنرمندان تبعيدی نيز پديده تبعيد و تبعيدی , و عملکرد و آثار تبعيديان را مورد بحث , بررسی و نقد قرار داده اند . درعرصه ادبيات تبعيد ده ها مقاله پژوهشی و چندين اثر به زبان فارسی , انگليسی , آلمانی , فرانسه و ديگر زبان های خارجی توسط پژوهشگران فرهنگی و هنری , سياسی , فلسفی پيرامون پديده تبعيد و تبعيدی , و هزاران اثر خلق شده توسط اهل قلم تبعيدی , منتشر شده است. ازميان نقد وبررسی های منتشر شده پيرامون تبعيد و آثار قلمی تبعيديان ,آثار پژوهشی منتقد گرانقدرمليحه تيره گل , به ويژه " مقدمه ای بر ادبيات تبعيد ", علی رغم لغزش و کاستی اش , کاری ست کارستان و غرور انگيز (۱۱). دراين عرصه بررسی ها و نقد های نسيم خاکسار(۱۲) ,محمود فلکی (۱۳) و اسد سيف (۱۴) و بهروز شيدا نيز ارزشمند و قابل اتکا هستند.
پوشيده نيست که در پاره ای از نوشته ها و نقد ها برخی از اهل قلم تبعيدی با ادبيات تبعيد شيفته وار و غلو آميز برخورد کرده اند, و برخی ديگر غير واقعی و نسنجيده به نفی ارزشی ادبيات تبعيد پرداخته اند.
زنده ياد نادر نادرپور در تبعيد گفته است : " اين هم از نيشخند های تقدير ماست که شعر راستين فارسی را- در اين روزگار- بيرون از مرز های ايران بايد يافت"(۱۵)
"...تحليل های تيوريک, و تفسير های ادبی, به وسيله متخصصان فن, که از داخل يا خارج از ايران , بوسيله بنياد ها , انجمن ها و کانون های فرهنگی دعوت می شوند, انجام می گيرد, و شايد اغراق نباشد اگر بگويم که در اين زمينه, ادبيات تبعيد از ادبيات مادر غنی تر است." (۱۶)
از سوی ديگر , بهمن سقايی , نويسنده ی تبعيدی در نقد مجموعه داستان " بختک های شرير" از نويسنده ی تبعيدی, عباس سما کار در مطلبی باعنوان " ادبيات يا توهم ؟ ,ادبيات تبعيد را کاريکاتوری از ادبيات می داند چرا که به نظر ايشان:"...يک نوع ژورناليسم ساده انگارانه سياسی , قالب های فرسوده و از کار افتاده, عاری از هر گونه جنبه های زيبايی شناختی, با موضوعاتی نخ نما شده, نوعی نوستالژی غبار گرفته قالبی و......" ادبيات تبعيد را شکل داده است.(۱۷)
بدون ترديد ادبيات تبعيد حاوی نقاط قوت و ضعف است, اما داوری نادر نادرپور و بهمن سقايی , داوری هايی دقيق و منصفانه به نظر نمی رسند.
***
در اين مقاله از ميان ۴ نوع برخورد فوق, روی نظرها و ديدگاه ها ی ۲ گروه , يعنی:" بخشی از اهل قلم و هنرمندان داخل کشور", و" مهاجرين داوطلب " در باره تبعيد , تبيعدی و ادبيات تبعيد , و نيز چرايی ی اين دست اظهار نظر ها و ديد گاه ها , مکث خواهم کرد .
نمونه هايی از برخوردهای غير واقعی و نسنجيده با تبعيد, تبعيدی و ادبيات تبعيد
۱- نظرات و ديدگاه های بخشی از اهل قلم وهنرمندان داخل کشور:
از سوی برخی از فرهنگ سازان, فرهنگ ورزان و هنرمندان داخل کشور ,برخورد های مغرضانه وناشی از بی اطلاعی و نيز آلوده به پيشداوری نسبت به پديده تبعيد, تبعيدی ,و به ويژه اهل قلم تبعيدی مطرح شده است .( اين دست برخورد ها به دلايل متعدد از سال های ۷۵-۱۳۷۴ کاهش يافته است و جای خود را به نوعی ديگر برخورد داده است که در همين مقاله به آن ها اشاره خواهد شد.)
از نخستين کسانی که پيرامون تبعيد و مهاجرت نظر داد احمد شاملو بود. شاملو که پيش از انقلاب ۳ سال در خارج کشور عليه سانسور و اختناق شاهنشاهی فعاليت کرد, در سال ۱۳۶۶ در مصاحبه ای در پاسخ به سوال محمد محمد علی که در بخشی از سوال اش پرسيده بود: "... در چند سال اخير جمعی از شاعران و نويسندگان ما به خارج کشورکوچيده اند, شما چه احساسی داشته ايد که مانده ايد؟ ", گفت:
"... راستش بار غربت سنگين تر از توان و تحمل من است. همه ريشه های من در اين باغچه است, واين ريشه ها آنقدرعميق در خاک فرو رفته اند که جز به ضرب تبر نمی توانم از آن جدا بشوم , و خود نگفته پيدا است که پس از قطع ريشه به بار و بر چه اميدی باقی خواهد ماند. شکفتن در اين باغچه ميسر است و ققنوس تنها در اين اجاق جوجه می آ ورد. وطن من اينجاست...ديگران خود بهتر می دانند که چرا جلای وطن کرده اند. من اينجايی هستم, چراغم در اين خانه می سوزد, آبم در اين کوزه اياز می خورد و نانم در اين سفره است..." (۱۸)
برخی از تبعيديان نسبت به گفته های شاملو واکنش نشان دادند و در مقاله های متعدد خطاب به شاملونوشتند که چراغ همه ی تبعيديان در آن خانه می سوزد, و شاملوی عزيز هم نيک می داند چرا تبعيدی جلای وطن کرده است.(۱۹)
مجله آدينه , که سردبيرش فرج سرکوهی نيز سرانجام تبعيدی شد , گفته های شاملو را به گونه ای اغراق آميز به دهن کجی ای به تبعيديان بدل کرد:
"... در تاريخ هر کشوری , مقاطع حساس و دوران سازی وجود دارد و گاه کلامی , جمله ای چنان جوهر آن را بيان می کند و روح زمانه را در گرايشی بنيادين چنان به تصوير می کشد که آن کلام از چارچوب معنی عادی خود در می گذرد و با پذيرش عمومی خود را به بيانی تاريخی و ماندنی بر می کشد. چنين جملاتی بيشتر در نقطه عطف های تاريخی بر زبان هنرمند يا متفکری درد آشنا جاری می شود.......نام احمد شاملو , شاعر بزرگ ايرانی , نه به دليل شعر های جاودانه اش , که به دليل بيان چنين جمله ای در سال ۶۷ نيز برسر زبان ها بود. شاعر بزرگ ايران در مصاحبه ای که در مجله آدينه چاپ شد گفت " من اينجايی هستم, چراغم در اين خانه می سوزد" اين کلام چنان در گرفت و تکرار شد که بسياری حال و زمانه و عزم و اراده خود را در آن يافتند."(۲۰)
شاملو حدود سه سال بعد از مصاحبه ی مذکور در مصاحبه ای ديگر در باره ادبيات مهاجرت و تبعيد چنين نظرداد :
"......در زمينه ی فعاليت ادبی مثلا" تا آنجا که من ديدم مجلاتی منتشر می شود, جه فصلی, چه ماهانه , چه عندالاقتضا, که غالبا" آکادميک " است , يعنی بی تعارف بيش تر به درد خود نويسندگا ن اش می خورد ...... شاعران و نويسندگان کوشايی را هم در اروپا و امريکا و از نزديک و دور شناختم که پاره يی سخت نويد دهنده و اميدوار کننده اند و......" ( ۲۱)
رضا براهنی , که خود در دوران شاه تن به تبعيد داده بود , و درحکومت اسلامی نيز به خيل تبعيديان پيوست, پيش از تبعيدی شدن اش سرود:
" به مردمان خرد مند اگر اشاره کنند
که در دو قرعه – يکی مرگ ديگری تبعيد-
گزين کنند يکی را که بهترين باشد
همه شتاب کنند آن سوی قلمرو مرز
و اين طبيعت آن هاست
واين طبيعت ما نيست."(۲۲)
نه فقط رضا براهنی, برخی ديگر از اهالی فرهنگ و هنر به مانند منصور کوشان ( رمان محاق) , مهستی شاهرخی ( رمان خاطرات سروها و نخل ها ) وروزنامه نگارانی چون مسعود بهنود و برخی ديگر از نويسندگان آدينه و گردون و ساير نشريات مستقل فرهنگی و هنری نيز با برداشت هايی غير واقعی از تبعيد و تبعيدی نظر ها و تصاويری نادرست از تبعيد و بتعيدی ارايه دادند. ( البته اينان نيز سرانجام به جامعه ی تبعيدی ومهاجر پيوستند). در اين ميان اظهار نظر مسعود بهنود, نشان از کم دقتی و بی توجهی ناباورانه ی اين روز نامه نگار با تجربه در پرداختن به موضوعی مهم , داشت . ايشان برای نشان دادن فلاکت و بيچارگی آوارگان ( بخوانيد تبعيديان و مهاجرين) نوشتند: "... بنگريد از اجتماع يک ميليون نفر ايرانی در خارج کشور که در صد عمده ای از آنها تحصيلکرده گان همان ديارومتخصصان و صاحبان دانشنامه های پر آوازه بوده اند , تنها دو نفر در ينگه دنيا و فرنگ نامدار شده اند , يکی دربوتيک داری و ديگری در زمين تنيس....." ( ۲۳) .
اظهار نظر ها و داوری های غير واقعی ونسنجيده در باره تبعيد و تبعيديان در آثار اسماعيل فصيح ( ثريا در اغما) , بهرام بيضايی ( فيلمنامه آقای لير) محمود گلابدره ای ( رمان دال) (۲۴), هوشنگ گلشيری( آينه های در دار) (۲۵)و.... و نوشته های روزنامه نگارانی چون غلامحسين ذاکری و نويسندگان دنيای سخن ( مرگ تکليف ) (۲۶) و.... نيز ديده می شد.
سياهه ای از اين دست نمونه ها می توان ارايه داد , که تنها به چند نمونه ی ديگراشاره می کنم:
کيومرث منشی زاده گفته است:
" در روزگار ما ديگر بر خلاف سابق چيز چندان جالب توجهی در جا های ديگر يافت نمی شود که به خاطر آن مهاجرت را کسی پذيرا بشود , چرا که حد اعلای تمدن ساندويچ است و اين هم که در همه جا هست.... سخن کوتاه که هر چه در آنجا ( خارج از ايران) هست در ايران هم هست جز احساس غربت..." (۲۷)
سيمين بهبهانی, عليرغم نگاه آگاهانه و منصفانه اش به پديده تبعيد , سروده است:
"برويد تا بمانم, برويد تا بمانم
که من از وطن جدايی به خدا نمی توانم
من و کنج اين پريشان, به ديار سفله کيشان
نروم که مهر ايشان , به گداوشی ستانم."(۲۸)
ويا فريدون مشيری نيز سروده است:
" گويند فيل را
هر کجا رها کنند ,
يک راست رو به جانب هندوستان رود
اورا , سوی دوستان برد
در حيرتم , هنوز و هميشه, که آدمی
آسان چگونه از وطن خويش بگذرد
و آنجا رود که نام وطن را نياورد!"(۲۹)
محمد علی سپانلو در گفت و گويی با اسماعيل نوری علاء گفته است :
" شاعر و نويسنده مهاجر پس از مدتی می پوسد...(زيرا) که فراگرد رشد او به هر حال متوقف می شود"(۳۰)
داوری ها ی نسنجيده تا آن حد پيش رفت که گفته شد:" هر کس از مادرش قهر می کند يک کتاب تحويل ادبيات مهاجرت می دهد"," عصرقلم آشوب است,يعنی که آشوب قلم , هر کس قلم را برداشته و به خيالش رسيده قلمزن است" , و يا"...اشکال نويسندگان آن سو اين است چون دست شان باز است, هر چه می خواهد دل تنگ شان می گويند, پس عقده گشايی يا افشاگری را با داستان اشتباه می کنند."(۳۱) " خوشمزه است که شاعران مخابراتی خارج کشور هم داريم"(۳۲)
و " شاه" کار, گفته های آيدين آغداشلو ست :
"کوچ کرده ها براين باور بودند که با تغيير سرزمين, مجال دست رسی به آن معنا و مفهوم مخفی و دور از دسترس مانده ی در درون, فراهم خواهد آمد. خيال کردند, و هنوز هم می کنند, که جغرافيا, جايگزين تاريخ می شود". آغداشلو بر اين اساس بر تمامی هنرمندان خارج از کشور می تازد که چرا آنجا مانده اند. همان کاری را که آنجا می کنند, در ايران نيز ميسر بود و نمونه اردشير محصص را می آورد و اينکه " صبح ها که از خواب بيدار می شود نيم ساعت راه می رود. بعد شروع می کند به نقاشی تا آخر شب . بعدش هم می خوابد. زندگی اجتماعی محدودش , در همين شکل , می توانست در ملاير و کنگاور هم بگذرد و فرقی نمی کرد."(۳۳)
يا در جايی ديگر گفته است :
"شما کسانی که ايران را ترک می کنيدو بعد در خارج برای حفظ ميراث فرهنگی و ادبی مملکت نشريه بيرون می دهيد, مقاله می نويسيد و يا می خواهيد هنرمندان اين آب و خاک را بشناسانيد, بسيار از حقايق اين سرزمين دور هستيدو به اعتقاد من , نه گزينش شما درست است و نه بحث ها و نتيجه گيری هايتان. اين جا مال شماست, اما رهايش کرده يد و رفته ايد و چون رفته ايد غريبه شده ايد.......داوريها و برداشت های شما به عمق و حقيقت زندگی ما نزديکی زيادی ندارد.(۳۴)
هانی بال الخاص در باره " مهاجرت و مهاجرين" گفته است:
"... معروفی حرف خيلی قشنگی زد, از جمال زاده که : من به جمال زاده هيچ احساسی ندارم . آدمی که حدود يک قرن عمرش را در سوييس گذرانده , اصلا" وضعيت ايران را درک نمی کند, درد و رنج مردم را نمی شناسد. به عنوان يک نويسنده مثلا" ايرانی برای وطنش چه کار کرده؟.... اردشير محصص از همه فعال تر کتاب چاپ می کند , ولی يک چيز کم دارد. در بين مردمش نيست ..... اين ها همه جمال زاده هستند..... ." (۳۵)
اسماعيل خويی, شاعر تبعيدی, در نگاهی به پاره ای از اين دست برخورد ها گفته است :
".....اما بدی کار در اين است که ما غربت گزيدگان , از ميهمانا ن فرهنگی گرانمايه و گرامی خويش نيز , گاه گاه , سخنانی می شنويم و رفتارهايی می بينيم که , بر زخم هميشه تازه ی دل ما مرهمی نمی گذارند که هيچ , نيش هايی به ما می زنند زهر آگين تر از نيشخند های تلويزيون های آخوندی , در برنامه " سراب ".
نمونه وار می گويم:
آقای احمد شاملو , در روشنگری اين که چرا در ايران مانده است , به همين بس نمی کند که بگويد: " چراغم در اين خانه می سوزد", به جا و روا می بيند که , بی درنگ , خنجری هم به جگر خون شده ی بتعيديان بزند, با گفتن سخنی بدين معنا که آنان که از ايران رفتند لابد خودشان می دانستند چرا می روند. انگار شما يکی – شاملو جان!_ هيچ نمی دانستی که , اگر می مانديم چه بر سرمان می آوردند؟! اين خود را به ندانستن زدن چه معنا می تواند داشته باشد؟ و چه انگيزه ای ؟
يا آقای محمود دولت آبادی , ميهمان ارجمند ما غريبان , بر چشم ما می نشيند و چشم بر هستی و کار ما می بندد : که يعنی ول معطل ايد, هيچ نشده ايد و هيچ نخواهيد شد.
يا خانم شهرنوش پارسی پور, در لندن, شبی , از خود من می پرسد:
چرا بر نمی گردی ايران؟
می گويم : برای اين که نمی خواهم تکه پاره ام کنند.
خوب , تکه پاره ات کنند , چه می شود؟!
می کشند می برندم توی تلويزيون, می شوم" اسماعيل خويی سابق"!
يا استاد خودم, جاودان ياد, مهدی اخوان ثالث, در شهرهای اروپا شاعران ايرانی جوانی را که به خود اجازه داده بودند نمونه هايی از شعر خود را برای استاد بخوانند " عنتر" های گستاخی –لابد- ديده بود که " پيش لوطی معلق می زنند". به ايران هم که برگشت......بگذريم.
آقای دکتر رضا براهنی , در شب شعرخود در لندن, می خواند:
ترک وطن طبيعت من نيست"
می گويم: آخر, دکتر جان! آدم حيوان نيست که " طبيعت" ويژه ای داشته باشد. و تازه, شما يکی ديگر, نبايد چنين حرفی بزنی, مگر خودت به زمان ستم شاهی, از ايران به امريکا پناه نبردی؟ فراموش کردی؟
يا از آقای هوشنگ گلشيری( يا –فرقی نمی کند- شايد از بزرگوار ديگری همچنو) در به يادم نيست کدام ماهنامه سخنی خواندم بدين معنا که : اکنون هنگام آن است که سخنانی بگويم با کسانی که وطن خود را در چمدان نمی گذارند و برش نمی دارند با خود ببرند........."(۳۶)
ادامه دارد
***
زير نويس و برخی از منابع:
۱- در ۱۰ فرهنگ فارسی, انگليسی و آلمانی من معنا و تعريف " تبعيدو تبعيدی " , و انواع تبعيد را تقريبا" يکسان ديدم. تار نمای زير نيز در همين رابطه ساده ترين و جمع و جور ترين است:
www.en.wikipedia.org/wiki/Exile
۲- حکومت ها برای انتقال زندانيان غير سياسی به زندان های بد تر, و يا انتقال مجرمين غير سياسی به مناطق بد آب و هوا و دور افتاده از واژه تبعيد وتبعيدی استفاده می کنند!
۳- مهدی خانبابا تهرانی, سلسله گفتار:"حکايت ايران مهاجر پذير و ايرانی مهاجر", ايران تايمز( سپتامبر ۱۹۹۶) , شهروند ونکوور( شماره ۲۶۲, ۵ مرداد ۱۳۷۵)
- منوچهر پارسا دوست, شاه اسماعيل اول , پادشاهی با اثر های دير پای در ايران و ايرانی , شرکت سهامی انتشار, تهران , چاپ اول, ۱۳۷۵
- اسماعيل وفا يغمايی, شاعران مهاجر و يک تجربه تاريخی , ايران زمين ( هفته نامه) سال ۱۳۷۶
- محسن حيدريان , ريشه های تاريخی مهاجرت ايرانيان به خارج کشور, ايران تايمز , شماره های ۳۸-۱۲۳۷
مرداد ۱۳۷۴
۴- در حوزه ی فرهنگ و هنر تبعيد,می توان عرصه های گونه گون را بررسيد و نقد کرد . برای نمونه : با بحث و بررسی پيرامون تشکل های مختلف فرهنگی و هنری تبعيدی و نقد عملکرد شان ( کانون نويسندگان ايران در تبعيد , انجمن قلم ايران در تبعيد و.......) می توان ضعف ها و قوت های اين تشکل ها و فعالين شان را شناخت , و در راه رفع آن ها گام بر داشت.
۵- امير حسن چهل تن, " آن سوی مرز چه می گذرد" ,آدينه شماره ۵۹
۶- محمود دولت آبادی , در گفت و گو با شاهرخ تويسرکانی , دنيای سخن , تيرماه ۱۳۷۰
۷- احمد شاملو, گفت و گو با مسعود خيام در بوستون امريکا , به نقل از دنيای سخن , شماره ۳۸ , بهمن ۱۳۶۹
۸- سيمين بهبهانی , مجله ی دنيای سخن , شماره ۳
۹- شمس لنگرودی, نگاهی به بحران در شعر فارسی و شعر شاعران دور از وطن,ماهنامه معيار, شماره ۲۶, مهر ماه ۱۳۷۷
۱۰- حسن مير عابدينی , صد سال داستان نويسی در ايران , جلد سوم ,نشر چشمه,۱۳۷۷
۱۱- مليحه تيره گل , مقدمه ای برادبيات فارسی در تبعيد۱۳۷۵-۱۳۵۷, چاپ اول ۱۳۷۷.( تيره گل جلد دوم مقدمه ای بر ادبيات تبعيد را نيز آماده انتشار کرده است , برای آگاهی بيشتر به مطلب و مصاحبه ی ايشان در رابطه با اين مجموعه به تارنمای " اثر" مراجعه کنيد.
www.asar.name
۱۲- نسم خاکسار, ما و جهان تبعيد,نشر باران,۱۳۷۸
۱۳- محمود فلکی , مجموعه مقاله ها,انتشارات سنبله( هامبورگ) ۱۳۷۵
۱۴- اسد سيف , ذهن در بند, انتشارات باران, سال ۲۰۰۲
۱۵- نادر نادرپور, روزگار نو, آبان ۱۳۷۱
۱۶- مليحه تيره گل, مقدمه ای بر ادبيات تبعيد
۱۷- بهمن سقايی, ادبيات يا توهم ؟, آرش شماره ۲۸ , خرداد۱۳۷۲
۱۸- احمد شاملو , مصاحبه با محمد محمد علی,آدينه, شماره ی ۱۵ , مرداد۱۳۶۶
۱۹ مسعود نقره کار ( آرش) , در حاشيه مصاحبه های احمد شاملو و محمود دولت آبادی , نشريه راه کارگر, شماره ۷۲ , اسفند ۱۳۶۸
۲۰- آدينه , شماره ۳۳ , نوروز ۱۳۶۸, ص ۱۱
۲۱- احمد شاملو, گفت و گو با مسعود خيام در بوستون امريکا , به نقل از دنيای سخن , شماره ۳۸ , بهمن ۱۳۶۹
۲۲- شاعران مهاجر و مهاجران شاعر , گرد آورنده ميرزا آقا عسگری , ص ۴۵۱
۲۳- مسعود بهنود , دنيای سخن, شماره ۵۵ , و آدينه شماره ۲۳
۲۴- در باره اين رمان ها ر.ک به مقاله ی " سيمای مهاجرين در ادبيات امروز" , از اسد سيف در مجموعه مقاله ی "ذهن در بند" , انتشارات باران
۲۵- ر.ک به مقاله پرويز حسينی با عنوان " نسلی در آينه" گردون ,شماره ۳۱-۳۲ , آبان ماه ۱۳۷۲
- ر.ک به مقاله ی ر- فراهانی " آينه های در دار, يک تسويه حساب " , آرش شماره ۳۱, مهر ماه ۱۳۷۲
۲۶- مرگ تکليف , پيرامون علل فرو پاشی خانواده های ايرانی در غربت , دنيای سخن , شماره ۵۵
۲۷- کيومرث منشی زاده , " چرا بروم؟" آدينه شماره ۴۹, شهريور ۱۳۶۹
۲۸- منبع شماره ۱۹
۲۹- " سواری ديگر از کاروان ادب ايران رفت " , ايران استار( کانادا), شماره ۳۳۵, اکتبر۲۰۰۰
۳۰- پويشگران , شماره ۴, آذرماه ۱۳۷۱
۳۱- هوشنگ گلشيری, آ دينه , شماره ۵۰-۵۱ , مهر ۱۳۶۹
۳۲- مسعود خيام , " فضا از شعر اشباع شده" , دنيای سخن , شماره ۶۴, ۱۳۷۴
۳۳- آيدين آغداشلو," همان نشويم که می خواستيم" , آدينه ؛ شماره ۴۹
۳۴- آيدين آغداشلو, "در اين صف که می بينی, عاشق تر منم" , ماهنامه پر, شماره ۹۹, سال ۱۳۷۳
۳۵- مجله گردون , شماره ۳۴-۳۳ , سال چهارم ,ارديبهشت ۱۳۷۲
۳۶- مجله آرش ( پاريس) ,شماره ۴۰-۳۹ , سال ۱۳۷۳