زبان سرخ، نوشته م. ف. فرزانه
«زبان سرخ»، عنوان کتابی است نوشتهی م.ف.فرزانه، نويسندهی ساکن فرانسه که بهتازگی توسط نشر باران در سوئد منتشر شده است.
م.ف.فرزانه در اين کتاب مجموعهای از نوشتههای پراکندهی خود را که طی چهار دههی اخير در نشريات مختلف منتشر شده جمعآوری کرده است.
چهار عنوان از اين مقالات که فصل يکم آمده درباره صادق هدايت است: «آخرين روزهای هدايت» شرح يکی از آخرين ديدارهای فرزانه با اين نويسنده است؛ روزی که هدايت آخرين رمان خود را پاره و به سطل زباله میسپارد و تلاش فرزانه برای جلوگيری از اين اتفاق نتيجهای نمیدهد.
دومين مقاله متن سخنرانی انتقادی اين نويسنده نسبت به جامعهی ادبی است. اين مقاله زبانی طنزآلود دارد و در دانشگاه آستين تگزاس ارائه شده است.
در مقالهی «حقيقتی سربسته در يک نامه سرگشوده» که به مناسبت صدمين سال تولد صادق هدايت نوشته شده فرزانه از جمله به کتاب «شناختنامه صادق هدايت» پرداخته است.
در مقالهی «جمالزاده و هدايت، پايهگذاران ادبيات نوين فارسی» نويسنده به شخصيت و کارهای اين دو نويسنده بزرگ ايرانی پرداخته است.
فصل دوم، مقالاتی است درباره فريدون هويدا، فرخ غفاری، نادر نادرپور، تقی مدرسی، امير جهانبگلو و روژه لسکو.
در اين مقالهها فرزانه به رمان «قرنطينه» نوشتهی فريدون هويدا، مجموعه شعر «زمين و زمان» سرودهی نادر نادرپور، کتاب «اقليتها» نوشتهی دکتر محمدرضا خوبروی پاک و «معمای هويدا» نوشتهی عباس ميلانی پرداخته است.
«يادداشتی برای زندهها» نيز میپردازد به امير جهانبلگو و روژه لسکو مترجم رمان «بوف کور» به زبان فرانسه، «در سوگ يک نويسنده شايسته» به تقی مدرسی و مقالهی مفصل «شبهای ۱۱۲» به خاطرات دقيقی از فرخ غفاری و فريدون هويدا.
در فصل سوم درنگی شده است بر سينما و چند فيلم با مقالاتی چون «وظيفه فرهنگی سينما»، «دستهای حسين کاظمی در فيلم مونپارناس» و انتقاد از فيلم «طعم گيلاس» کيارستمی.
در فصل چهارم سه داستان کوتاه از نويسنده فرانسوی مارسل بعالو و دو داستان کوتاه از لئونيد آندريف، نويسنده روس. شرح حال اين دو نويسنده نيز در ابتدای داستانها تدوين شده است.
«عروسک دماغ قندی» نيز شرح يک قصهی عاميانهی ايرانی است که نظير آن در کتاب «زندگی سری سالوادور دالی» به نقل از اين نقاش بزرگ آمده است.
م.ف. فرزانه از نوجوانی با مطبوعات همکاری میکرد. بهمعرفی دکتر سيدصادق گوهرين با صادق هدايت آشنا شد و تا پايان عمر هدايت دوست و مريد او بود.
سال اول حقوق را در تهران، روانشناسی و مردمشناسی را در سوربن گذراند و تحصيل حقوق را تا دکترای حقوق بينالملل در پاريس و تولوز ادامه داد. سپس با بورس دولت فرانسه فارغالتحصيل انستيتوی عالی سينمايی پاريس شد و از آن پس فيلمهايی مستند، بيشتر دربارهی هنر ايران، ساخت. مدتی به ايران آمد، نخستين آموزشگاه فنی سينمايی را تاسيس کرد و از اولين پايهگذاران تلويزيون ملی ايران شد. ليکن محيط کاری بهقدری برايش ناگوار آمد که از شغل سينمايی دست کشيد و به عنوان رئيس بانک صادرات به پاريس بازگشت.
آثارفرزانه عبارتند از: دو کتاب دربارهی هدايت («آشنايی با صادق هدايت» نشر مرکز، ۱۳۷۳، «صادق هدايت در تار عنکبوت» نشر مرکز، ۱۳۸۳)؛ رمان اتوبيوگرافيک «عنکبوت گوبا»، رمانهای «چاردرد»، «خانه»، «دندانها»، «راست و دروغ»، و «بنبست»؛ ترجمههايی از گوگول، فرويد، اشتفان زوايگ، رنه گروسه، هورتيک، چخوف، موپاسان و ژان پل سارتر ...
فيلمهای مستند او نيز عبارتند از: «مينياتورهای ايرانی»، «کورش کبير»، «وقايع ايرانی»، «زن و حيوان يا هفت هزار سال هنر در ايران»، «زنهای پاريسی» و «جزيره خارک» ...
advertisement@gooya.com |
|
رود تلخ زندهام نگهدار! مجموعه شعر ژيلا مساعد
رود تلخ زندهام نگهدار! عنوان مجموعه شعر تازهای از ژيلا مساعد است که به تازگی توسط نشر باران در سوئد منتشر شده است.
در اين مجموعه ۳۵ شعر، در ۹۱ صفحه ارائه شده است. در صفحه ۱۰ کتاب شعر اعتراف را میخوانيم:
«اهل ذمّهام
عجمم
گنگم
مشرکم
کافرم
مرتدم
ملحدم
زنديقم
رندم
رندم
رندم
پيش از تو زاده شدم
هنوز تو نبودی
که بر درگاه پرستشگاه
حک شده بودم
و آب و آسمان زير فرمانم
بر فرقم زيارتگاه ساختی
و خشکسالی ترکمان نکرد
نمیتوانی بشکنیام
از مرمر نيستم ديگر
از استخوانم و پوست
از کلامم
از حقيقتم
انسانم
زانو بزن در مقابل قلب من.»
ژيلا مساعد، متولد سال ۱۳۲۷، تهران است. وی در حال حاضر ساکن سوئد است و تا به حال از او مجموعه شعرهای «غزالان چالاک خاطره» (۱۹۸۶)، «يله بر کجاوه اندوه» (۱۹۸۸)، «پنهانکنندهگان آتش» (۱۹۸۹)، «ماه و آن گاو ازلی» (۱۹۹۳)، «پریزدهگان» (۱۹۹۶)، «سرخجامهای که منم» (۲۰۰۰)، «اقليم هشتم» (۲۰۰۳)، و در زمينهی نثر، کتابهای «پنجرهای رو به خوابهای قديمی»، «ايشتار» و «طوفان» منتشر شده است. از مساعد مجموعه اشعار «ماه و آن گاو ازلی»، «هفت اقيانوس وحشی» و «زير رودخانه بالشی هست» به زبان سوئدی منتشر شده است. برخی از شعرهای او به زبانهای اسپانيايی، استونی، هلندی، آلمانی و انگليسی نيز چاپ و منتشر شده است.
***
مادام X، مجموعه داستان مهرنوش مزارعی
مجموعه داستان مادام X نوشته مهرنوش مزارعی به تازگی توسط نشر باران در سوئد منتشر شده است.
اين مجموعه شامل هفت داستان با نامهای «يک فيلم خوب»، «جادهی پشت باغ پرتقال»، «روزی که برادرم بهدنيا آمد»، «آيا میشود تمام لکههای کثيف را پاک کرد؟»، «مادام X »، «سفر شمال» و «میتوانيد نوشين را مجسم کنيد در لحظهای که ...».
در پشت جلد کتاب به نقل از مليحه تيرهگل- منتقد ادبی و پژوهشگر- در مقالهای با عنوان «گويه های سکوت در داستان های مهرنوش مزارعی» در سايت «غرفه آخر» آمده است: «خانم X، زنی است که تصميم می گيرد بهکاری متفاوت با تربيت شخصی و اصول متعارف فرهنگی¬اش دست بزند. او در نخستين مرحله¬های اجرای تصميم، دچار چنان ترديدی می¬شود، که هربار، هر امکانی را، بهبهانه¬ای، پس می¬زند. ... منتها، در آستانه¬ی رسيدن به آن خواسته، عاملی ظاهراً بيرون از ترديدهای او، در اجرای تصميم اخلال می¬کند.
... از منظر من، پرسش¬های انگيخته از اين داستان، دقيقاٌ همان¬هايی است که از برخی از داستان¬های پيشين مزارعی، مانند «سنگام»، «غريبه¬ای در رختخواب من»، و «بريده¬های نور» نيز برمی¬خيزند؛ و همه، روايتگر خواستن¬هايی است که به توانستن نمی¬رسند. چه نيروی تاريخی مهيبی اين نتوانستن را به اعماق روان زن رانده است؟ آيا بين ارزشداوری¬های عالم و آدمی که به داستان «مادام X» پا گذاشته¬اند، و آن «نيروی مهيب»، رابطه¬ای هست؟ آيا اصلاٌ «نيروی مهيب» در اين «نتوانستن»ها دست دارد؟ يا، صرف نظر از حضور و کارکرد آن، اين سرشت روانی¬ زن است که «عمل جنسی» را هم¬ارز با «عشق» بها می¬دهد، و حضور عشق را برای هم¬آغوشی شرط لازم می¬داند؟ آيا همين تصور من می¬تواند زاييده¬ی عملکرد هزاران هزارساله¬ی آن «نيروی مهيب» باشد؟ يا اصولاٌ از نظر وجودشناسی پرسمانی معتبر است؟»
پنج داستان از اين مجموعه در فضای امروز و در خارج از کشور ايران شکل گرفته است و دو داستان «روزی که برادرم به دنيا آمد» و «سفر شمال» خاطرات راوی از دوران کودکیاش در ايران است.
داستان «يک فيلم خوب»،گفت و گوی يک زن و مرد است در حين بيرون آمدن از سينما و خوردن شام در رستوران و رفتن به خانه. زن مدام از فيلمی که ديده صحبت میکند و فيلم خوب را با ارگاسم خوب قياس میکند.
داستان «جادهی پشت باغ پرتقال» درباره فردی است که به نظر میرسد در پی يک اختلاف با همسرش از خانه خارج شده و شب را در هتلی خارج از شهر گذرانده است و صبح فردا در يکی از گردشهای اطراف هتل به طور اتفاقی و در پی يک حادثه با زنی سالخورده و عشق او به همسرش آشنا میشود.
داستان «روزی که برادرم به دنيا آمد»، از زاويه ديد دختربچه ای روايت میشود که مادرش باردار است و به واسطه شغل پدرش به شهر کوچکی نقل مکان کرده اند. يک دکتر کليمی نيز در اين داستان وجود دارد. سنی ها
داستان «آيا میشود تمام لکههای کثيف را پاک کرد؟»، برشی است از وسواس يک فرد برای تميز کردن آشپزخانه.
داستان «مادام X» درباره زنی است که عقيده دارد دير يا زود همسرش به او خيانت خواهد کرد پس بهتر است پيش از آن با مرد ديگری دوست شود تا دلش نسوزد.
داستان «سفر شمال»، به سالهای پيش از انقلاب ۱۳۵۷ برمیگردد و نخستين سفر خانوادگی خانوادهای در شيراز با اتومبيل شخصی به مازنداران. داستان با حادثهای در متل قو پايان میيابد.
در داستان «میتوانيد نوشين را مجسم کنيد در لحظهای که ...»، راوی داستان با دختری به نام نوشين آشنا شده که به واسطه ازدواج با مردی ايرانی به آمريکا رفته و بدون آنکه اقامت دايم داشته باشد تصميم به طلاق گرفته است.
مهرنوش مزارعی در سال ۱۳۳۰ در تهران به دنيا آمد و در سال ۱۳۵۸ برای ادامه تحصيل به امريکا رفت و همان جا ماندگار شد. در سال ۱۹۹۱ فصلنامه ادبی فروغ را به اتفاق يکی از دوستان خود در لس آنجلس بنيان گذاشت. اين نشريه به معرفی ادبيات زنان اختصاص داشت و تا سال ۱۹۹۳ به چاپ می رسيد. در همين سال ها برگزيدهای از نمايشنامههای داريوفو را ترجمه و در مجموعه ای به نام «يک زن، تنها» منتشر کرد.
تا بهحال از او سه مجموعه داستان در آمريکا و يک برگزيده آثار در ايران منتشر شده است با نامهای «بريده های نور» (نشر ری را/ بهار ۱۹۹۴/لس آنجلس)،«خاکستری» (نشر ری را/ ژانويه ۲۰۰۲/ لس آنجلس) و « کلارا و من» (نشر ری را ۱۹۹۸/لس آنجلس)
مهرنوش مزارعی در حال حاضر کاليفرنيا زندگی میکند.
***
پاورقی، دفتر شعر رباب محب
«پاورقی»، هشتمين دفتر شعر رباب محب است که به تازگی توسط نشر باران در سوئد منتشر شده است.
اين مجموعه شعر شامل ۸۶ شعر و هشت پاورقی است که در سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ ميلادی سروده شدهاند.
تولد، زندگی، مرگ، انسان، انسانِ ضد انسان، دروننگری، عکسها و خاطرهها از جمله موتيفهای شعر محب است.
دو شعر آغازين کتاب اينهايند:
۱
ترجيح میدهم پيالهی شعر را بنويسم و شعر را بنوشم و بگذارم قلم تمامِ مرا بازنويسی کند.
ترجيح میدهم اين خود، که شما میشناسيد، نباشم، من باشم: شاعری در سايهی پستانهاش
آخرِ حرف را میليسد.
ترجيح میدهم- اين- تنها ... شروعِ يک شعر باشد:
شعری در پيالهی شعر!
۲
حتم دارم. ديوارها نه موش داشتند، نه گوش. اين تکهسنگی که در واژههام افتاد هرگز فرصت ديالوگ پيدا نکرد و حالا پرترهی گيجم را که روی اين کاغذ میکشم خوابم را تعريف میکنم:
من گم شدهام، جايی در پيادهروهای خالیِ ديروز، نگاهی از کاسهی سرم هی میکشد بيرون.
رباب محب، شاعر ساکن سوئد، متولد سال ۱۳۳۲ شهر اهواز است. از او تا بهحال مجموعه شعرهای «بهار در چشم توست»(استکهلم ۱۳۷۱)، وارينيا(نشر باران، استکهلم ۱۳۷۳)، «آنام کوچک خدا»(استکهلم ۱۳۷۵)، «زنجمورههای مخدوش»(نشر قلم، گوتنبرگ ۱۳۷۷)، «کلاستروفوبی تن» (همراه با سهراب مازندرانی و سهراب رحيمی، نشر رويا و VIJ، استکهلم ۱۳۷۷)، «پس از اين اگر از هراس خالی بمانم»(نشر لاجورد، تهران ۱۳۸۳)، «ر»(نشر دريا ۱۳۸۵) و «از زهدان مادرم تا باب تمثيلات»(نشر دريا، ۱۳۸۶) منتشر شده است.
از رباب محب همچنين داستانی تحت عنوان «با دستهای کوچک بهخانه برمیگرديم» برای نوجوانان(نشر نگاه، ايران ۱۳۵۸) و «پری دريايی هانس، معرفی شيوههای آموزشی و تربيتی کودکان اوتيزم»(نشر لاجورد ايران، ۱۳۸۱) منتشر شده است.