پژمان اکبرزاده - کنسرت در دانشگاه کلن - ۳۰ آگوست ۲۰۰۸ - عکس از اختر قاسمی
شنبه شب، سی آگوست ۲۰۰۸، رسيتال موسيقی ايرانی برای پيانو، با بازسازی و اجرای پژمان اکبرزاده در دانشگاه کلن برگزار شد. برنامهای که پژمان آنرا به احمد باطبی تقديم کرده بود.
برگزار کنندهی اين رسيتال، انجمن فرهنگی کلوزآپ در آلمان، گهگاه در ميان برنامههای خود از هنرمندان کمتر شناخته شده هم بهره میگيرد و آنها را به مشتاقان هنر معرفی میکند.
در نخستين کنسرت پژمان اکبرزاده در آلمان، هشت قطعهی انتخابی، همه از ميان آثار آهنگسازان ايرانی برگزيده شده بود. شبی فراموشنشدنی که تماشاگران، آفريدههای هنرمندان محبوب خود، از بديعزاده و خالقی، ياحقی گرفته تا همايون خرم، انوشيروان و شهداد روحانی، مصطفی کسروی و معروفی را شنيدند.
الهه خوشنام در مجله فرهنگی دويچه وله، نگاهی به اين برنامه داشت:
advertisement@gooya.com |
|
موسيقی بیکلام، تاريخچهی چندان درازی در ايران ندارد. علاقهمندان به موسيقی، ساليان دراز، تنها آميزهای از شعر و موسيقی را به رسميت میشناختند و جدايی آنها را از يکديگر امکانناپذير میدانستند. کلنل علینقی وزيری را میتوان نخستين کسی دانست که در ترويج موسيقی بیکلام کوششهای بسياری کرد. بعدها شاگردان او، ابوالحسن صبا، روحالله خالقی، جواد معروفی و چند تن ديگر راه او را پيمودند و ارزشهای والای موسيقی را جدا از ادبيات درخشان ايران به گوش شنوندگان مشتاق رساندند.
در اين سی سالهی اخير که موسيقی فرودهای بسيار و کمتر فراز داشته، موسيقی بیکلام، نقشی بزرگ در زنده نگاه داشتن اين هنر والای ايرانی ايفا کرد. پژمان اکبرزاده، پيانيست ۲۸ ساله ايرانی مقيم هلند نيز با استفاده از همين موسيقی بیکلام، میخواهد جای خود را در ميان موسيقیدانان ايرانی باز کند. پژمان در زمينه موسيقی، تجربهای بيش از سن خود دارد. از ۱۵ سالگی به پژوهش دربارهی موسيقیدانان ايرانی پرداخته و در ۱۸ سالگی نخستين کتاب خود را منتشر کرده است. همين چند هفته پيش، سومين جلد از اين کتاب چاپ شد.
او که از ۹ سالگی پيانو مینواخته، به اهميت و ارزش نفس موسيقی، آگاهی بسيار دارد. هشت قطعه ای که او از ميان آثار آهنگسازان ايرانی برای کنسرت خود برگزيده بود نشان از شناخت و آگاهی او از ذوق و علاقهی شنوندگان داشت. با «داد دل» جواد بديع زاده شروع کرد و به «اورتور شوشتری» درخشان مصطفی کسروی پرداخت؛ از شهداد روحانی قطعه «ميهن» را برگزيده بود؛ قطعهای که گويا آدمی را در پيرانهسری به ياد روزگار کودکی و زادگاهی میاندازد که همچنان در ذهن همهی ما باقی مانده است؛ شادیهای کودکانه و سپس جوانی پر از شور و شوق و در پايان، همان دوران پيرانه سری را پژمان، با مهارت تمام در ذهن تماشاگران با پنجههای هنرمند خود تصوير کرد.
از انوشيروان روحانی، قطعه معروف «سراب» را نواخت و با «ميکده»ی پرويز ياحقی، می زدگان را به همان ميکدهی ديرين و بر سر کوی نياز برد. با «افسانه شيرين» همايون خرم، مستی را از سر همه پراند و «فانتزی ژيلا»ی معروفی را دنبال کرد. «يار رميده»ی روح الله خالقی، پايان بخش شبی بود که احتمالا همهی حضار را به ياد رميدگان از وطن انداخت.