شادمانی ِ زود هنگام، در باره پيروزی اوباما در انتخابات رياست جمهوری آمريکا، احمد پناهنده
هنوز رئيس جمهور منتخب آمريکا وارد کاخ سفيد نشده است که عده ای بدون اينکه آبی ببينند، لباس هايش را در آوردند.
هنوز برنامه و استراتژی آينده ی رئيس جمهور منتخب آمريکا در مورد سياست خارجی، داخلی، صلح خاورميانه، مبارزه با تروريسم و ... اعلام نشده است که عده ای نا آگاه در عرصه ی سياسی بويژه بين المللی آن هم از نوع ايرانی انتظاراتی را آه می کشند که در بيرون از توان و واقعيت های موجود ِ زمانه است.
اينها فراموش می کنند و يا عمد دارند فراموش کنند و در نادانی بسر ببرند که آقای اوباما نه منتخب ايران بلکه رئيس ِ جمهور ِ منتخب مردم آمريکا است.
ايشان اولين وظيفه اش دفاع از منافع ملی آمريکا در هر جای جهان و انباشتن ثروت در خاک آمريکا است نه در مکانهای ديگر.
و بايد مطمئن شد که اگر منافع آمريکا با ديگر ِ کشورها در تخالف قرار بگيرد، برای حل آن از همه ی گزينه ها استفاده می کنند.
البته برای اجرای ِ اين گزينه ها از هيچ کسی يا کشوری هم اجازه نمی گيرند بلکه اين منافع ِ آمريکا است که آنان را وادار به تصميم در اجرای ِ گزينه ها می کند.
نمونه عراق و افغانستان است که دردوره ی بوش مورد حمله ی نظامی واقع شده اند و يا يوگسلاوی سابق در دوره ی کلينتون بمب باران گرديده است.
کشور ايران مثل همه ی کشورهای جهان متأثر از انتخابات آمريکا است و البته جمهوری اسلامی و کشورهای توتاليتر، تأثير پذيريشان از اين انتخابات در آمريکا بيش از ديگر کشورها است.
زيرا جمهوری اسلامی چون همه ی حاکمان توتاليتر به هيچ موازين بين المللی معتقد نيستند و در عين حال می خواهند با کشورهای معتقد به معيار های حقوق بشر و قوانين آزاد بين المللی مراوده و داد و ستد داشته باشند.
آنهاييکه امروز اينجا و آنجا شادمانی خودشان را در انتخاب شدن باراک اوباما پنهان نمی کنند و فکر می کنند با آمدن اوباما بر طول ِ بقای ِ جمهوری اسلامی افزوده می شود، سخت در اشتباه هستند.
زيرا اين جماعت ِ الکی خوش بر اين باور هستند که اوباما آمده است تا خلاف سياست های بوش، سياست هايی را به آزمايش بگذارد، که حاصلش به بقای جمهوری اسلامی بيانجامد.
به عبارت ديگر جمهوری اسلامی را در تهيه و ساختن بمب اتمی آزاد بگذارد و يا چشمان خود را در تروريست پروی و آشوب ايجاد کردن در عراق و لبنان و نوار غزه و افغانستان ببندد.
اما نمی دانند که سياست تغيير ناپذير آمريکا چه رئيس جمهورش از حزب جمهوريخواه باشد و چه از حزب دموکرات، جلوگيری از قدرت اتمی شدن ديوانگانی چون جمهوری اسلامی، کره ی شمالی و کشورهايی از اين دست است.
نمی دانند که از يازده ی سپتامبر ۲۰۰۱ به اين سو تروريستها، حتی در خانه های امنشان مورد تعقيب قرار می گيرند.
نمی دانند عراق و افغانستان ميدان ِ مشق ِ تروريستی ِ جمهوری اسلامی نخواهد بود.
نمی دانند دفاع از موجوديت اسرائيل در منطقه از الويت ها و شاه بيت سياست ِ خاورميانه ای اوباما خواهد بود.
نمی دانند پيگيری قوانين حقوق بشر در کشورهايی که حقوق بشر در آن به فجيع ترين شکل و سبُع ترين فرم زير پا گذاشته می شود، در صدر برنامه برنامه هايش جای خواهد گرفت.
اگر بپذيريم که رئوس سياست های بر شمرده در بالا از الويت های اوباما باشد، بنابراين اين عاشقان ِ سينه چاک ِ بقای ِ جمهوری اسلامی بهتر است خون بگريند.
چرا که انقلابشان بر باد می رود و آرزوهايشان در زير خاک
چرا که جمهوری اسلامی به جای سزاوارش در چاه جمکران فرو می رود و هم پيمانان قسم خورده شان در مرداب ِ مرگ و نيستی
زيرا نمی دانند با آمدن اوباما سلاح سرکوب و بستن فضای تنفسی جامعه که در دوره ی بوش برای پيشگيری از حمله ی نظامی، آن را هر چه عريان تر کرده بودند، از دستشان گرفته می شود.
زيرا نمی دانند که اين حربه ی سوء استفاده از عِرق ِ ملی ايرانيان برای دفاع از نياخاکشان در يک تجاوز ِ نظامی بيگانه از جمهوری اسلامی سلب می شود.
اگر چنين شود که در بالا آمد، معلوم نيست چرا اين قسم خوردگان برای بقای جمهوری اسلامی، احساس شعف می کنند؟
شايد اين جماعت چنين می پندارند که با آمدن اوباما بار ديگر سياست ِ سرکوب و جنايت ِ به بن بست رسيده ی جمهوری اسلامی با چرخشی فريبا، به سمتی حرکت کند که از قَبَل ِ آن بتوانند چند صباحی برای جمهوری اسلامی وقت بخرند.
به همين منظور است که اين روزها بار ديگر خاتمی ِ تدارکاتچی را باد کردند و همايش ها برگذار می کنند تا به خيال ِ خام ِ خودشان با به قدرت رساندن دوباره اين آخوند نا توان و بی عُرضه چند سالی برای جمهوری اسلامی زمان بخرند.
اما نمی دانند که مردم ايران با نهايت ِ صبوری همه ی اين چرخش ها و اين آدم ها را آزمايش کرده است و ديگر به هيچ جناح بندی در جمهوری اسلامی اعتقاد ندارند و همه ی آنها را در کل به هم چسبيده و پيوسته اريابی می کنند.
مردم ايران سالهاست به اين نتيجه رسيدند که دين بايد از دولت و حتی سياست جدا باشد.
مردم ايران سالهاست که جمهوری اسلامی را از خودشان نمی دانند و می خواهند سر به تنشان نباشد.
مردم ايران با نگاه مسئولانه و دلسوزانه سالهاست که عملکرد آخوندها در تخريب فرهنگ نياکانمان و دستاوردهای ِ پادشاهان، به ديده ی تر می نگرند و هر روز از پی روز ديگر شاهد بر باد دادن و يا نابود کردن ميراث فرهنگی و تمدنی ِ ايرانی هستند.
مردم ايران سالهاست که جمهوری اسلامی را در تماميتش از کوچکترين عِرق ايرانی تهی می بينند.
و مردم ايران سالهاست که عزمشان را جزم کرده ند تا اين اهريمنان ِ فرود آمده بر جان و تن ايران را از نياخاکشان از اريکه ی قدرت به زير بکشند و آنان را به پستوهای نمور گرفته تاريخ فرو بفرستند.
چنين است که اين جماعت که سرنوشتشان به بود و نبود جمهوری اسلامی گره خورده است، بی تاب هستند تا بار ديگر با پوشال کردن در اذهان مردم محروم ِ جامعه، کشور ايران را هر چه بيشتر به سمت نابودی سوق دهند.
زيرا اين جماعت چون جمهوری اسلامی يک ايران سر بلند و با فرهنگ و تمدن ِ بی همتا را خاری در چشم می بينند و برای کوچکتر کردن و نابودی آن از هيچ کوششی فروگذار نمی کنند کما اينکه تا کنون نکردند.
اين خواسته ی شوم از همان آغاز بلوای ۱۹۱۷ لينينی در ذهن و ضمير اين نا ايرانيان به ظاهر ايرانی قارچ وار روئيدن گرفت و همچنان بی ريشه به زندگی انگلی در ايران مشغول هستند.
به همين سبب است ک همگی در همه رنگش در کنار و جوار انگلان ديگر که بر آمده از قعر تاريخ است، ارتزاق می کنند.
اما اين انگلها و آفات فرود آمده بر بستر سلامتی ايران با فرا گيری مردم از تاريخ، بيدار شدن از خواب ِ قرنها و بازگشت به اصل ِ خويش ِ ايرانی پودر می شوند و همه ی بيگانه پرستان به جای سزاوارشان پرتاب می شوند.
کما اينکه اين بازگشت به اصل خويش ِ ايرانی از همان آغاز به قدرت رسيدن جمهوری اسلامی آغاز شده است و بيگانه پرستان از نوع کمونيستی چه " توده ای "، چه چريکی در همه رنگش و ديگر کمونيستهای ِ متصل و منفصل را از جان و خرد ِ خود زدودند و می روند بيگانه پرستی از نوع اسلامی را در رنگهای گوناگون از خود پالايش کنند.
دليلش هم اين است که مردم سراسر ايران بويژه جوانان هر روز بيشتر از ديروز به جايگاه والای پدران باستانی خود در پی ريختن تمدن و فرهنگ ِ ناب پی می برند و به خويشتن ِ خويش ِ ايرانی ِ خود گره می خورند.
اين خود آگاهی و شناخت از تاريخ و فرهنگ و تمدن ايرانی، آنها را از همه ی اين بيگانه پرستان چه از نوع مذهبی و چه از نوع کمونيستی متنفر می کند و در دلشان انزجار.
به همين دليل است که مردم ايران چه پير و جوان در اين پروسه ی آگاه گرديدن، دوران ِ دوران ساز پادشاهان ِ پهلوی را با همه ی کاستی هايش آه می کشند.
زيرا با مطالعه ی تاريخی آگاه می شوند که پس از تازش تازيان به ايران، هيچ دورانی مثل دوران ِ پادشاهان پهلوی، افتخارات و سنن گذشته ی گوهر آفرين، پاس داشته نشده است.
و ديده اند که ايران فراموش شده در قرون اعصار و خوار و ذليل شده در ميان جهان، در دوران پادشاهان پهلوی از خاکروبه های جهل و جنون و ذلت قد بر افراشت و در ميان ملل منطقه يگانه شد.
فهميده اند همين آخوندهای حاکم و نيروهای چپ در همه رنگش و حتی بعضی از به اصطلاح " مليون " چگونه ايران سرفراز و رشک برانگيز در مجامع جهانی را به کمک بيگانگان شرق و غرب در چاه جمکران فرو بردند.
با اين آگاهی و آگاه شدن از تاريخ و فرهنگ و گذشته ِ درخشان، مردم ايران به سنت پادشاهی، شوق روز افزون نشان می دهند و می روند تاريخ خودشان را از اين گسست طولانی به خويشتن ِ خويش گره بزنند.
اوباما هم اگر خواهان يک خاورميانه ی بدور از آشوب و جنگ و خونريزی و تروريست پروری است، بايد از هر گونه امتياز دهی و مماشات به و با جمهوری اسلامی برحذر باشد.
بايد بداند تا وقتی که جمهوری اسلامی در قدرت است، جنگ، آشوب، ترور و خونريزی هم در جای جای عراق، افغانستان، لبنان، نوار غزه و . . . خواهد بود.
بايد بداند که با بودن جمهوری اسلامی، هيچ صلحی بين فلسطين و اسرائيل امکان پذير نخواهد شد.
زيرا جمهوری اسلامی ملت يهود و اسرائيل را به رسميت نمی شناسد.
همچنين بايد بداند که جمهوری اسلامی هيج رابطه ای را که منوط بر پيش شرط توقف غنی سازی اورنيوم باشد، نمی پذيرد.
بايد بداند جمهوری اسلامی به قوانين حقوق جهانشمول ِ بشر معتقد نيست، بلکه معتقد هستند که اسلامشان عين حقوق بشر است.
بنابراين روابط ديپلماسی برقرار کردن با جمهوری اسلامی بدون پيش شرط رعايت حقوق بشر، توقف غنی سازی اورانيوم، به رسميت شناختن اسرائيل و . . . امتياز ِ بی همتايی است که به جمهوری اسلامی داده می شود.
امتيازی که يکبار در زمان کارتر از همين حزب دموکرات به جمهوری اسلامی در حال ظهور داده شده است و ملت ايران را يک قرن به عقب برد و ميليونها کشته و زخمی بر ايرانيان تحميل کرد و ميلياردها سرمايه و ثروت ايران را بر باد داد و مهمتر از همه نسل هايی از ايرانيان را از خويشتن خويش ايرانی جدا کرد و منطقه ی خاورميانه را به آتش کشيد و ناپايدار کرد.
اوباما بايد از سياست های مماشات گرانه ِ کارتر پرهيز کند و برای امن کردن منطقه ی خاورميانه، ماری را که کارتر در ايران رها کرده است و خاورميانه را نا امن کرد، نبايد به اين مار فرصت بدهد که نيش زهر آلودش را در جان امنيت ِ نيم بند بدست آمده فرو کند بلکه با درايت ِ سزاوار، هرگونه فرصت را از اين مار بگيرد و به کمک مردم ايران بر سرش بکوبد تا جهانی از دلهای مردم و کشورهای منطقه شاد شود و به امنيت باز گردند.
اوباما بايد بداند که يک ايران قوی با سنت پادشاهی که خواست اکثريت مردم ايران است، در کنار يک اسرائيل دمکرات و پيشرفته می تواند نا امنی در خاورميانه را را به ثبات و امنيت برساند.
زيرا ايرانيان در اکثريتشان هيچ نظامی را به نظام پادشاهی ترجيح نمی دهند و خودشان را ميراث داران پدران تاريخی خود می دانند که جهانی از تمدن و فرهنگ ِ شگرف و بی همتا را به جهانيان هديه دادند.
زيرا ما ايرانيان خودمان را نواده و يا فرازندان کورش و زرتشت می دانيم که اولين پايه گذار حقوق بشر در جهان بشريت است و پيامبر خردمان ما را در همه ی عرصه ها به انديشه ی نيک، گفتار نيک و کردار نيک فرا خواند.
هرگونه تلاش جهت دلسرد کردن مردم ايران از خويشتن ِ خويش ِ ايرانی و ايجاد کردن گسست تاريخی از تاريخ اصيل ايرانی، در هيچ شرايطی قابل بخشش و پذيرش نيست کما اينکه امروز هم مردم ايران از کارتر به زشتی ياد می کنند و هر چه نفرين و ملامت است نثار او.
بر اوباما است که برای رابطه برقرار کردن با جمهوری اسلامی، ابتدا تاريخ ايران را بخواند و با روحيه ی مردم ايران آشنا شود و سپس برای جبران ِ آن همه ظلمی که کارتر از طرف حزب دموکرات بر ايرانيان روا داشت از ملت بزرگ ايران به خاطر سياست های مخرب ِ حزب دموکرات از سالهای ۱۹۷۶ به اين سو عذر خواهی کند.
apanahan@t-online.de
a_panahan@yahoo.de